نماینده مجلس خبرگان و یادآوری خاطرات
در بین تصاویر نخستین جلسه مجلس خبرگان رهبری {مجلس حفاظت از علیخامنهای}، فارغ از حضور دو طیف شکستخورده و پیروز در انتخابات اخیر ریاست جمهوری، تصویر یک نماینده به چشم میخورد که فکرم را خیلی به خود مشغول کرده است. تصویری که برایم بدل به نمادی شده، از سالها زندگی در امالقرای جهان اسلام؛
آن نگاه عاقل اندر سفیهاش، آنگوشتهای برجسته و پنهان زیر لباسش، آن عبای حریرش، آن کفشهای فوق راحتش، و آن تفکر و تجسم و تخیل و توهمش که ما را عدهای شکستخورده و بدبخت میپندارد و خود را مرکز جهان، همهاش برایم یادآور سالهای حضور در جلسات مذهبی و قرآنی در دوره نوجوانی است. جایی که تقدیر خواست تا سالهای زندگیم خرج یکسری باورها، طرز فکرها و ایدئولوژیهایی شود که همهاش در هوا بود. دورهای که باعث رشد بیماریهای بیشمار روانی در درونم شد که هنوز با برخی از آنها دست و پنجه نرم میکنم.
زمانی که فکر کردن و پرسیدن، به طرز بیشرمانهای «خطرناک» پنداشته میشد و آگاهی و فهمیدن، دشمن دین به شمار میرفت.
این تصاویر و این روزها در تاریخ ما ثبت خواهد شد. و تاریخ و آیندگان آن را قضاوت خواهند کرد و خواهند فهمید که ما نسلی بودیم که از دنیای «تخیل» به دنیای واقعیت «پرتاب» شدیم و بابتش در جوانیمان، پیر شدیم.
به دفعات و با ترفندهای مختلف، و برای فرار از این تضادها و دردها، تلاش کردیم که برقرار باشیم و خود را با شرایط سازگار کنیم. نشد. لاکردا نشد که نشد.




