تسلیم شدن در شطرنج
مدتیست که در بازیهایم در شطرنج، به محض اینکه یکی دو مهره عقب میافتم، استعفا میدهم و بازی را واگذار میکنم. توان جنگیدن تا پایان بازی برایم نمانده. تسلیم میشوم. حوصله جنگیدن ندارم. میدانم که با مهرهی کمتر هم امکان برد وجود دارد اگر روحیهی جنگندگی را حفظ کرد و مصمم بود.
اما گمان میکنم روحیهی جنگندگی در من کشته شده. دست کم در مقطع کنونی. بازی با مهرههای کمتر را ادامه نمیدهم. استعفا میدهم و خودم را خلاص میکنم. گویی فقط برد میخواهم. بردی که همچون راحتالحلقوم، شرینیاش را در گلویم حس کنم.
گاهی فراموش میکنم که بازی، «باخت» هم دارد. و باخت، باخت در پدیدههای زندگی مرا خراب میکند… من عجول را که توان «صبر» ندارم، آزار میدهد…




