خیام خوانی
ساعتیست که مشغول مرور اشعار خیام هستم و برخی رباعیاتش را، بارها و بارها خواندم و حظ کردم. منتخبی از این رباعیات را در اینجا، همچون گذشته (+,+) ثبت میکنم.
یک قطره آب بود با دریا شد
یک ذره خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
ای آنکه نتیجه ی چهار و هفتی
وز هفت و چهار دائم اندر تفتی
می خور که هزار بار بیش ات گفتم
باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی
ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی نه از روی مجاز
یک چند در این بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم یک یک باز
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
ای بی خبران شکل مجسم هیچ است
وین طارم نُه سپهر ارقم هیچ است
خوش باش که در نشیمن کون و فساد
وابسته يک دمیم و آن هم هیچ است




