آناتومی بدن انسان
تمام دیشبم را به تماشای دیدن ویدیوهای آناتومی بدن انسان گذراندم. پزشکانی که از دل و روده و جگر گرفته تا مغز انسان مرده را شکافتند و برای دانشجویان پزشکی، تشریح کردند.
مردگان را تکه تکه میکنند تا زندگان، زندگانی خوشتری را بگذراند.
اما مگر من دانشجوی پزشکی هستم؟ دانستن شیوهی کارکرد دستگاههای فیزیکی درونی، به چه کار من میآيد؟
شاید در این پیچیدگی و نظمی که در بدن انسان حاکم است، در پی پاسخ به نیازهای ناخودآگاهم میگشتم.
نمیدانم این همه نیاز و تمنای فهم درون، چگونه در من رخنه کرده که تمام ساعات سکوتم را، به خیال واهی فهم این معما سپری میکنم؟
دربارهی فرگشت چشم میخواندم. نیز آناتومی مغز انسان. دربارهی مغز انسانهای بزرگی همچون انیشتین نیز خواندم. و البته با خود اندیشیدم که حتی انیشتین بودن هم در این دنیا، افتخار بزرگی به شمار نمیرود وقتی جسم پینهای (corpus callosum) مغز او، بسیار بزرگتر از افراد عادی بوده است.
دیگر نزدیک صبح بود که آرامبخشم را نوش جان کردم و با شنیدن ارغوان هوشنگ ابتهاج، آرامشی فیزیکی را بر جسم و روحم حاکم کردم:
آه اين سخت سياه
آنچنان نزديک است
كه چو بر ميكشم از سينه نفس
نفسم را بر میگرداند…




