برهان شر در پرگار و استدلالهای آرش نراقی
در برنامهی پرگار این هفته، ابراهیم سلطانی و آرش نراقی، یکی در مقام مدافع و دیگری در جایگاه منتقد «برهان شر» سخن گفتند. با همهی احترامی که برای آرش نراقی قائلم، اما استدلالهای او و دیگر خداباوران با دانش فعلی بشر، استدلالهای ضعیفی شمرده میشود و نظر آقای سلطانی و دیگر فیلسوفانی که اساسا مسالهی شر را بیان کردند مستدلتر و مستحکمتر است.
استدلال آقای نراقی بر این پایه است که «فرض» کنیم رنجهای بشری و شر گزافی که در جهان وجود دارد، برای رسيدن به يک تعالی مورد نظر خداست. اما درست در جایی که مجری توضیحی برای این مدعا میخواهد، پاسخ نراقی این است که عقل ما در حدی نيست که اين مصلحت را تشخيص دهد. در اينجا روش تحليل متوقف می شود. اگر اين استدلال بخواهد وجود خدا را نشان دهد، نمی تواند در نقطهای ناگهان ادعا کند که عقل ما قادر به فهم آن نيست. در اينصورت اصولا دیگر نیازی به تحليل و تفسير فلسفی ديگری نيست. اگر عقل بشر قادر به فهم این همه نیست، پس از کجا و طبق کدام دانش ادعا میکند که شر موجود در دنيا، برای قصد خاصی از سوی خدای فرضی مقرر شده است؟
نراقی در این گفتگو سعی داشت با مثالهایی همچون «سوله» و یا «نوزاد و واکسن و والدین» بگوید اینکه خداناباوران از یک سری گزاره همچون مسالهی شر، خداناباوری را نتیجه میگیرند، صحیح نیست. این حرف درست است، اما این استدلال نتیجهی خداباواران از وجود خدا را هم طبعا زیر سوال میبرد.
بدینترتیب در بهترین حالت میتوان گفت که کسی نمیداند چه خبر است. اما امثال آقای نراقی، ساختار درونیشان طوریست که دوست دارند خدایی در این جهان حاکم باشد.
موضوع این است که حتی اگر این استدلال آرش نراقی را هم بپذیریم باز هم مسالهی رنج و دردهای بشری در این دنیا قابل توجیه نیست.
خدای آرش نراقی، در بهترین حالت، یک خدای دیکتاتور است که ترجیح میدهد سکوت اختیار کند و در سکانس پایانی زندگی ما، «حقیقتی» که مراد آرش نراقیست را به ما نشان دهد.




