خسته

هر چند که این روزها، حال و روزم به بخش‌های مختلفی تقسیم می‌شود و تلاش می‌کنم کنترل احوالم را در دست بگیرم، اما گاهی، در شبکه‌های اجتماعی یا وبلاگ‌ها،‌ به جملات و دل‌نوشته‌هایی بر می‌خورم که با آن‌ها احساس نزدیکی می‌کنم. این دل‌نوشته،‌ یکی از آن‌هاست که برای ثبت در آینده، آن را در این تارنما رونویسی می‌کنم:

خسته ام

خسته از بودن
خسته از این همه موندن
. . .
خسته از لحظات باقی مونده
خسته از خاطرات جا مونده
. . .
خسته از ضربان این قلب خسته
خسته از بیقراری های این دل شکسته
. . .
خسته از تکرار این بغض شبونه
خسته ام از این زمونه
. . .
خسته از این زمین و زمان
خسته ام از این تن و جان
. . .
خسته از یک عمر یکرنگی
خسته ام از تکرار این دلتنگی
. . .
خسته از اینجا و هرجا
خسته از بودن بیجا
. . .
خسته از این زندگی
خسته از اینهمه بارندگی
. . .
خسته از دلبستگی
خسته ام از اینهمه وابستگی
. . .
خسته از این خستگی
خسته از ایمان در دلدادگی
. . .
خسته از افسردگی
خسته ام از اینهمه دلخستگی

مطالب مرتبط