قبرستان Grenelle
اینجا قبرستان Grenelle است. قبرستانی که دو سال و نیم قبل و پس از ورودم به فرانسه، به مدت ٦ ماه، منظرهی اتاقم در خانهی روزنامهنگاران بود: شبها پیش از خواب، و صبحها پس از بیدار شدن، پنجره را باز میکردم و آن را تماشا میکردم. دستکم هفتهای دو بار در آنجا قدم میزدم و یادم است یکبار، مست به آنجا رفتم، و بر روی یکی از قبرها افتادم و انقدر گریه کردم که از حالت عادی خارج شدم و وقتی متوجه شرایط شدم که مسئول قبرستان به بالاسرم آمد و کمک کرد که از آنجا خارج شوم.
همهی آن شش ماه، به چشم به هم زدنی گذشت و زندگی، سکانسهای پشت سر آن را هم به سرعت دارد میگذراند. دیروز به آنجا رفتم و تصاویرش را ثبت کردم تا یادی باشد از دفترچهی کوتاه عمرم.




