دسته: شخصی

قسم…

قسم به همه‌ی خواب‌های عجیبی که می‌بینم قسم به فریادهای بی‌صدایم قسم به بغض‌های بی‌‌پایان و؛ قسم به دعاهای بی‌سرانجامم قسم به درد کشیدن‌های شبانه، قسم به گریه‌های بی پشت و پناهم قسم به...

با هم آموز

پیش‌تر نوشته بودم که بر روی چند پروژه کار می‌کنم. یکی از این پروژه‌ها، ایده‌ای‌ست که با دوستم به طور مشترک در حال انجام آن هستیم و خوشبختانه به تازگی نسخه اولیه‌اش را رونمایی کردیم....

ایرانیان فرانسه

از صفحه فیس‌بوکم: دوستان عزیز، یکی از آرزوهای دیرینه‌ام نزدیک‌ کردن ایرانیان خارج از کشور به یکدیگر بوده است و همیشه از اینکه ایرانیان -در مقایسه با دیگر ملیت‌ها- در خارج از کشور هوای...

زندگی در کجا؟

هم‌خانه‌ای فرانسوی‌ام: از این کشورهایی که سفر کرده‌ای، کدامش را برای زندگی کردن پیشنهاد می‌دهی؟ من: کلا زندگی کردن را پیشنهاد نمی‌دهم! پ.ن: البته این پاسخ را در دلم گفتم. اگر بلند می‌گفتم که...

آرزوهای بی‌سرانجام

مامان در پشت تلفن از درد زانو گلایه مي‌کند و می‌گوید: «ای‌کاش پاهایم پیچ و مهر داشت و شب‌ها آن‌ها را باز می‌کردم، کنارم می‌گذاشتم و می‌خوابیدم و صبح‌ها دوباره می‌بستمشان!» من با خودم...

جعبه سیاه

به دنبال کشف این «سال‌ها سقوط کرده» نباش! او مُرده است؛ اگرچه نفس می‌کشد و راه می‌رود. حتی اگر او را بیابی، وجودش آن وجود قبلی نخواهد شد. بگرد، اما نه به دنبال او،...

تارنمای عکاسی‌ به زبان انگلیسی

در گیر و دار کارهای انتقال میزبانی وبلاگم بودم که یک‌سری از پرونده‌ها به دلیل یک اشتباه مسخره، به طور کل از پوشه‌ی اصلی میزبانی پاک شد! همین باعث شد که تصمیم بگیرم برای...

کار، کار، کار…

نمی‌دانم درد نداشتن عشق است، درد غربت و دوری از وطن است، درد گلایه از «بودن» است، درد «بی دردی» است یا چه، اما این روزها، کَکِ کار کردن به تُنبانم افتاده و همه‌ی...

اندکی صبر؟

«اندکی صبر، سحر نزدیک است.» سحر نزدیک است، اما به چشم به هم‌زدنی می‌گذرد و «ممدشان» می‌آید و دهنت را صاف می‌کند!

آي عشق…

آی عشق… آی عشق، چهره‌ی «کریهت» پیداست. دستت برایم رو شده. آن را پُشتِ آن زیبایی منحوست پنهان نکن. دست از سرم بردار. رهایم کن. مرا با قرص‌ها، شراب‌ و دفترهایم تنها بگذار.