یاد تو (۴)
بیش از ۷۰۰ عکس از عکسهای مشترکمان را، دانه به دانه، پس از نگاه و تامل، پاک کردم. پاک کردنی غیر قابل بازگشت. از مغزم بیرونت کردهام. از قلبم اما، هنوز به طور کامل بیرون نرفتهای. هر از چندی، صدایت را در قلبم میشنوم. ولی قول میدهم که از قلبم هم بیرونت کنم. خیلی زود.
میدانم که از قلبم میروی.
اما صادقانه بگویم که اسمت را بر رویش حک کردی. و تا ابد، در آن بخشش که اسم تو نوشته شده، دردی خواهم داشت که محصول نزدیک به سه سال رابطهمان بود.
این درد به مرور زمان کمتر و کمتر خواهد شد. اما جایش خواهد ماند. درست مثل یک چاقو کش، که زمانی در بخشی از بدنش چاقو خورده، در هفتهها و ماههای نخست درد وحشتناکی کشیده و این زخم اگرچه خوب شده، اما تا آخر عمرش جای آن چاقو در بدنش مانده است.
یادآوری حک شدن نام تو در قلبم، در آیندهی نزدیک، دیگر درد آنچنانی نخواهد داشت. تنها یک پک عمیق سیگار، یک پیک مشروب، یک یاد و یک «آه» خواهد بود.




