تف به روی طبیعت
مجموعهی تازهام از متکدیان آماده است. تصاویری از گدایان کوالالامپور که به آنها اضافه کردم. عکسهایی که همزمان با گرفتنشان، قلبم درد میگرفت و بعضا، اشک در چشمانم جمع میشد. انسانهایی که در کف خیابان، چنان افتادهاند که دستکمی با یک گربهای که کنار خیابان مریض شده، ندارند.
هیچ کس هم برایش مهم نیست. دروغ چرا؟ من هم برایم مهم نیست. به من چه که یک نفر دارد کنار خیابان مثل سگ جان میکند؟ من فقط باید تصویر آن را ثبت کنم تا ژست روشنفکری بگیرم و افه چسه بیایم تا مثلا بگویم حواسم به اینها هست. ای تف به این زندگی. تف به این طبیعت و جهان و هستی. اگر خدا وجود دارد، تف به صورتش، که اینگونه انسانها را به حال خود رها کرده. و نابود شدنشان را به تماشا نشسته. اگر هم نه، که تف بر طبیعت و ساختار مزخرفش که تنها بقای خود برایش مهم است. این خاصیتش را، بیوجدان، در تک تک موجودات کاشته: فقط به فکر بقای خویش باشید. دیگران به تخمتان هم نباشد. تف به رویت طبیعت. که ما را به بازی گرفتهای…




