حقیقت نزد کیست؟ قانون بقا چیست؟
میدانی؟ من درست میگویم. تو هم درست میگویی، او هم درست میگوید… آنها هم درست میگویند.
میدانی که دنیا یک منشور است؟ یک منشور چند ظلعی؟ که آنرا از هر زاویهای بنگری، حقیقت را میبینی؟ من در نقطهای از دنیا ایستادهام که خودم را مرکز جهان میپندارم. علی خامنهای، باراک اوباما، بنیامین نتانیاهو، مادر من، پدر تو، همسر برادرت، خواهر شوهرت و بیشمار انسان دیگر، همه و همه شرایط مشابهی داریم! همهمان درست میگوییم! حقیقت نزد همهی مان است!
حال پرسش این است: اگر حقیقت نزد همهی مان است، پس مقصر این همه بلبشو کیست؟ به نظرم، نه من مقصرم، نه تو، نه او، نه آنها! اگر خدا وجود داشته باشد، مقصر اوست. اگرنه، مقصر طبیعت است. اگر طبیعت بیجان و بیهوش است، و همه چیز بر اساس دانش به صورت خود به خودی بوجود آمده، مقصری نداریم. دنیا همین است که هست! یک منشور. یک رویداد چند ظلعی. همه درست میگویند. همه حق دارند. همه، در جایی هستند و ایستادهاند که باید…
همهی مان در یک بازی گرفتار شدهایم. بازی که میگویم به معنای کودکانهاش نیست. شاید بتوان اینگونه آن را تصحیح کرد: همهی مان در یک نرمافزار پیچیدهای به نام «هستی» محصور شدهایم. هستی، دنیا، طبیعت و هرآنچه آنرا نام گذاری ميکنید، تنها و تنها یک هدف دارد: بقا!
اگر با قوانین بقا سازگاری دارید، برندهاید. ورنه، باید ریق رحمت را سر بکشید و از چرخ و فلک بازیای به نام «هستی» پیاده شوید. غر نزنید و بهانهگیری نکنید. ساختار وجودی شما به «دنیا» نمیخورد! به تخمش که نمیخورد! تو میروی و نفر بعدی میآید! بل مهرهی مستحکمتری باشد برای حفظ قانون بقا…




