من برنده‌ام؟ تو برنده‌ای؟ یا او برنده است؟

در مسیر زندگی و در رقابت با دوستانت، پیش افتاده‌ای؟ سال‌های عمرت را صرف پیدا کردن استعدادهایت کرده‌ای؟ آن‌ها را پرورش داده‌ای؟ به اندازه‌ی کافی دانش کسب کرده‌‌ای؟ کتاب خوانده‌ای؟ برای توشه‌ی آن‌چه که «آخرت» می‌نامی و باور داری، بار معنوی کسب کرده‌ای؟ عرفان را جدی گرفته‌ای که بتوانی با رنج‌هایت هم‌زیستی مسالمت آمیز داشته‌باشی؟ که بتوانی اسب سرکش درونت را رام کنی؟ یا نه، معتقد به حالی؟ به اندازه کافی پول در آورده‌ای؟ بازوهایت را کلفت کرده‌ای که دختران بپسندند؟ به تعداد موهای سرت سکس داشته‌ای؟ لحظه‌ات را خوش بوده‌ای؟ ثانیه‌ثانیه‌ات را نوش‌جان کرده‌ای؟ تلاش کرده‌ای که سخت‌نگیری و الکی خوش باشی؟ یا نه، از الکی خوش‌بودن سودی نمی‌بری و گمان می‌کنی باید به خود سخت گرفت و رشد کرد؟ قوانین بودا را فهمیده‌ای؟ درکشان کرده‌ای؟ به خودت شلاق زده‌ای که یوگا و مدیتیشن را جزئی از برنامه‌ی روزانه‌ات کنی؟ که رشد کنی که در «آینده‌» ای که معتقدی از آن توست، لذت بیشتری ببری؟ که در مقایسه با انسان‌های هم‌عصرت، «بالاتر» به چشم بیایی؟ اگر همه‌ی این مسیرها را بروی و به این نتیجه برسی که «هیچ‌‌کس بزرگ نیست، هیچ‌چیز عمیق نیست، و هیچ کدام ما مهم نیستیم دیگر» آن‌وقت چه می‌کنی؟

مطالب مرتبط