زندگی را باید پذیرفت

به نظرم زندگی مجموعه‌‌ی نامتوازنی از درد و رنج و شادی و شعف و اضطراب و ترس و خشم و نفرت و جنگ و هیجان و قرار و آرامش و بی‌قراری است که به نسبت افراد و زمان‌های متفاوت، به گونه‌ای نا عادلانه توزیع شده است.
گمان می‌کنم که با پذیرش قوانین زندگی، می‌توان آن‌ها را در عین سخت بودن، آسان گرفت! می‌توان تاریکی بی‌کران زندگی را با نور امید، روشن کرد. می‌توان پیچیده‌ بودن معماهای هستی را با ساده انگاشتن آن، فراموش کرد.
زندگی از یک زاویه، معادل حرکت است. سکون در زندگی معنا ندارد. مادامی که حرکت می‌کنید زنده‌اید و به محض سکون، باتلاقی خواهید شد که وجودتان را در خود غرق خواهد کرد.
زندگی را می‌توان همچون یک کارگر جنسی، در نیمه‌شبی بارانی در آغوش گرفت. حتی اگر از بوسیدن لب‌ها و دریافت احساسش محروم بود! آن‌گاه که در جنگ و لذت هم‌آغوشی تو و زندگی، هر دوی‌تان ارضا شده‌اید و نفس‌نفس‌زنان، لحظات آرام پس از ارضا شدن را گرامی می‌دارید! اگرچه این فرایند به دلخواهتان نبوده، اما چون آب بر آتش درونی شما ریخته شده، می‌توان نفسی تازه کرد و حرکت را آغاز نمود.
و در پایان اینکه می‌توان بر این گفته‌ی آندره مالرو تامل کرد تا تجربه‌‌ی آرام‌بخشی از لحظه‌های کوتاه زندگی‌‌مان باشد:

زندگی هیچ ارزشی ندارد. ولی هیچ چیزی هم ارزش زندگی را ندارد.

مطالب مرتبط