روشنفکری دینی یک شوخی است
پاسخ عبدالکریم سروش به مقالهی اخیر مصطفی ملکیان دربارهی مرز بین تعبد و تعقل را میخواندم. اگر شما هم با اندیشههای هر دوی این افراد آشنا باشید، از پاسخ سروش شگفت زده میشوید.
خلاصهی موضوع این است که ملکیان اعتقاد به خطکشی بین تعبد و تعقل دارد اما سروش این خطکشی را ناممکن میداند.
چند سال قبل کتاب «علم چیست، فلسفه چیست» سروش را خوانده بودم. اما امشب بعد از خواندن این مصاحبه دوباره آن را دریافت کردم و تورق کردم ببینم گذر از اندیشه و تناقضگویی، و اصطلاحي که من برای روشنفکران دیندار به کار میبرم: «ماستمالیزاسیون» تا چه حد امکانپذیر است؟
این کتاب را در سایت خودم آپلود میکنم (برای دریافت اینجا را کلیک کنید) و قضاوت را بر عهدهی خوانندگان میگذارم.
سروش در این کتاب به طور واضح تفاوت تعقل و تعبد (دینداری)، فیزیک و متافیزیک و دانش و فلسفه را با مثالهای بسیار بسیار روشن مشخص میکند.
با این حال او در این مصاحبه میگوید:
“دوستِ عزیزِ ما، جنابِ آقای ملکیان، در مصاحبهای که اخیراً داشتند، گفته بودند که گوهرِ دین یا گوهرِ دینداری، تعبّد است. اتفاقاً بنده با ایشان یک گفتوگویی هم بر سرِ همین داشتم، حضوراً. […] در واقع ایشان از این طریق میخواهند خطی بکشند بینِ عرصهی دین و عرصهی عقلانیت که عرصهی عدمِ تعبّد است. و حرفِ من به ایشان این بود و اینجا هم سخنام همین است که چنین خطکشیای ناممکن است؛ ناممکن است. یعنی شما تقریباً در تمامِ عرصههای دیگر هم ـ در علم، در فلسفه ـ مخلوطی از تعبّد و تعقّل را میبینید. یک چنین چیزی که یک جا خالصِ تعبّد است و یک جا خالصِ تعقّل است، بنده سراغ ندارم و به وضوح میتوان نشان داد که اصلاً این، هیچجا اتفاق نیفتاده. […]
باید از آقای سروش پرسید شمایی که در کتاب خودت تعقل را زیرمجموعهی تعبد میدانی و معتقدی متافیزیک، مقولهایست که با ابزارهای عقلی نمیتوان به آن پرداخت، چگونه میتوان از تعقل به دینداری رسید؟ و چگونه میتوان این دو را با یکدیگر ترکیب کرد و به قول خودت چگونه ممکن است این تفکیک صورت نگیرد و بین این دو مقوله خطکشی نکرد؟
من گمان میکنم روشنفکران ما (به خصوص روشنفکران دینی) گاهی سوتیهای بزرگی میدهند اما هیچکس نیست مچ آنها را بگیرد. فقط چون بیشتر از ما آدمهای معمولی کتاب خواندهاند و تحصیل کردهاند به معنای این نیست که اجازه داشته باشند هر مزخرفی را در ذهن مردم ما، که سرانهی مطالعهی ۳ دقیقه در روز دارند و چشمشان به زبان اینهاست، بچپانند.
این دسته از افراد گمان میکنند با مزین کردن جملاتشان با اصطلاحات و واژههای خفن و عجق وجق میتوانند رنگ حقانیت به باورهایشان بزنند و چون همهی انسانها، باور خود را درستترین باور به شمار آورند.
من به روشنفکران دینی، علیالخصوص عبدالکریم سروش بسیار مشکوکم. دین با روشنفکری و عقلانیت جمع نمیشود قربان. اگر تو دینداری، دینت را ببر در پستوی خودت و تئوری برای دیگران صادر نکن لطفا.




