خواب

عصر امروز خواب غریبانه‌ای دیدم. دلم سوخت. باز نشستم مقالاتی درباره‌ی خواب خواندم. به طبع نظریات و افسانه‌های پوسیده و یا نظریات مذهبی، هیچ کدام گره‌ از حل معما برایم نگشود. اما نتیجه مطالعاتم (آن بخش از نظریات علمی)، و نیز نتیجه افکار خودم نسبت به «خواب» را در جملات زیر می‌نویسم:

خواب، تماشای بازتاب تفکرات مغز است.
خواب‌ها عموما از اتفاقات بیرونی نشات می‌گیرند. مغز، این اتفاقات را پردازش می‌کند و به طرز عجیب و غریبی آن را در حین رویا، بالا می‌آورد!
خواب، تجلی‌گاه ناخودآگاه انسان است.
بعضی‌ خواب‌ها، میل‌ها و خواسته‌های سرکوب‌شده‌ی انسان را به طرز تراژدیکی به تصویر می‌کشد.

به طور کلی، گمان می‌کنم که خواب، قدم‌زدن در اعماق «ناخودآگاه» انسان است. جایی که مطلقن اختیارش با انسان نیست. انسان، تنها نظاره‌گر است. خود را تماشا می‌کند. و از رفتارش متحیر می‌شود. و از خودش می‌پرسد: براستی این من بودم؟

در پایان اینکه شاید زندگی همه‌ی ما یک رویا بیش نباشد. یک رویای غم انگیز. نمی‌دانم. نمی‌فهمم. تنها می‌دانم که از تکرار این پرسش‌های بی‌پاسخ، خسته‌ شده‌ام.

مطالب مرتبط