تطبیق شرایط بیرونی با حال درونی

زندگی یعنی: تمام تلاش تو برای تطبیق شرایط بیرونی با حال درونی.
این جمله، شاید یکی از اصلی‌ترین و بنیادی‌ترین تعاریف از زندگی باشد. هر حرکتی که انجام می‌دهی، داری به ندای درونی‌ات پاسخ می‌دهی. این حرکت می‌تواند درس خواندن، کار کردن و پول درآوردن، گوشه‌گیری و چله‌نشینی، دزدی کردن، آدم‌کشی، کمک به دیگران و هزار و یک عملی باشد که فارغ از ارزش‌گذاری، یک انسان می‌تواند در زندگی انجام بدهد.
تا اینجای کار مشکلی وجود ندارد و می‌شود گفت: اوکی. من درونم را می‌نگرم و به ندای درونیم پاسخ می‌دهم و در جهت رسیدن به خواسته‌هایم تلاش می‌کنم و می‌ زیم.
مشکل اما، از لحظه‌ای شروع می‌شود که شرایط بیرونی تغییر می‌کند و به تبع آن، ندای درونی تو نیز عوض می‌شود. این است که می‌زند و همه‌چیز را بالاپایین می‌کند. درون تو که تا دیروز یک سبک و سیاق و استراتژی برای بقا داشته، اینک تو را به عمل دیگری دعوت می‌کند. این‌جاست که باید گفت دهنت صاف است! چون همزمان با پیچی که در جاده‌ی زندگی‌ تو بوجود آمده، باید به سرعت فرمان را بچرخانی تا به دره سقوط نکنی.
در پس این تغییر پیچ‌ها اما، درس‌هایی نهفته که آن را تجربه می‌خوانند. تجربه، از برای زندگی بهتر، کاربرد دارد. «بهتر»، تعریفی‌ست که برای تو “حجیت” دارد. هر کسی می‌تواند هر پدیده‌ای را خوب یا بد توصیف کند.
با این وجود تو باید برای رسیدن به زندگی بهتر که مغز تو آن را تایید می‌کند، تلاش کنی. تلاش کنی و حرکت کنی. حرکت کنی و مدام شرایط بیرونی را با حال درونی‌ات تطبیق دهی. تطبیق‌ دهی تا بتوانی در شرایط راحت‌تری به سیگار عمرت پک بزنی و خودت را در صحنه‌ی تئاتر زندگی در کنار میلیاردها انسان تماشا کنی. تماشا کنی تا تمام شوی.

مطالب مرتبط