سورئال (۱۱)
آخرالزمان:
بغضهای خفته همگی بیدارند
زنهای «بدکاره» از سینههایشان آویزانند
مردها در پی کُشت و کُشتارند
کودکان اما مشغول داد و فریادند
خیابانهای شهر پر از خون است
بیماری همهگیر، نامش طاعون است
حشیش و تریاک همه جا فراوان است
الکل و ترامادولها تنها راه درمان است
یکی در پی «خودکشی»، اما ناتوان است
دیگری میگوید «جنگیدن» تنها چاره کار است
یک «آخوند» میگوید اینها همه «گذرا» است
دنیایی بهتر از این دنیا در انتظار ما است
مادری با چشم گریان در پی فرزندان است
چه خیال خامی! نمیداند که همهچیز ناپایدار است
اینجا خدا مرده، اینجا شیطان حکمران است
اینجا جهنم، اینجا آخرالزمان است
سورئال (۱۰)، سورئال (۹)، سورئال (۸)،سورئال (۷)، سورئال (۶)، سورئال (۵)، سورئال (۴)، سورئال (۳)، سورئال (۲)،سورئال (۱)




