تهران…
ای شهر شحنهخیز چه مشکوکی، چه کافههای خلوتِ متروکی
گردوی سرنوشت چرا پوکی؟ از روز و روزگار پشیمانم
پ.ن: اسکار شاهبیت این غزل می رسد به آنجایی که میگوید «اما به من چه، من نه مسلمانم…». اگر همچون من، اسلام ناب محمدی را در تمامی سالهای کودکی و نوجوانی عمرتان در ماتحتتان کرده باشند، همهی وجودتان را همنوا میکنید تا لذت تکرار این بیت را مزمزه کنید.
به راستی که نامجو شاعر و خوانندهی نسل ماست؛ نسل درد و خستگی و پوچی. امروزیان که محال است، شاید که آیندگان ما را بفهمند.




