روانپویهشناسی فرویدی
“به زعم فروید، نیروهای غریزی حاکم بر کودک درونزاد و سرشتیاند و به تدریج و در طول چرخهی تکمیل تکامل جنسی، مانند برگ سرخس باز و گسترده میشوند. تعارضها در چند جبهه صفآرایی میکنند: غرایز دوگانه (غرایز ایگو در برابر غرایز لیبیدویی) یا (اروس در برابر تاناتوس) در مقابل هم قرار دارند. غرایز با خواستههای محیط درونیشده یا همان فرامن (سوپر ایگو) در تضادند؛ کودک باید میان فشار درونی برای کامروایی (Gratification) فوری و اصل واقعیت که خواهان به تاخیر انداختن کامرواییست، تعادل برقرار کند. به این ترتیب، فردی که غریزه به جلو میراندش در بحبوحهی جنگ با دنیاییست که کامیابی (Satisfaction) را از اشتیاق جنسی و پرخاشجویانهی درونزاد دریغ میکند.”
رواندرمانی اگزیستانسیال، ص ۲۲، نوشتهی دکتر اروین د.یالوم/ ترجمهی سپیده حبیب/ نشر نی
برداشت من از این بخش:
سه موضوع مهم (Id, ego and super-ego) در نظریات فروید، که به «نهاد، خود، فراخود» در فارسی ترجمه شده، از مسائل اساسی روانشناسیست. از نظر فروید تعارض موجود بین این سه سطح از انسان است که موجب اضطراب و احساس تنش در وی میگردد. روان کاوان معتقدند که همواره «اید» یا نهاد، در تلاش است که فعالیتهای باب طبع خودش را انجام دهد و خود را بروز دهد؛ حال آنکه «سوپر ایگو» یا فراخود، مانع آن می گردد. بر طبق این دیدگاه همیشه میان غریزه و وجدان جنگ و جدالی پایان ناپذیر در جریان است و هر یک سعی دارند بر دیگری پیروز شوند. «اید» یا همان نهاد (که به تعبیری میتوان آن را غریزه هم ترجمه کرد) دوست دارد راحت و آزاد و رها به هر آنچه دلخواهش است بپردازد ولی فراخود (یا همان وجدان) به دلیل رویکرد اخلاق گرایی که دارد با آن مخالفت میکند.
این است که سراسر زندگی را به یک میدان مبارزه بدل میکند. میدانی که دائما باید در آن تصمیم گرفت و چیزی را قربانی چیز دیگری کرد. کسی که بتواند این مبارزه را مدیریت کند و بر «نهاد، خود و فراخود»ش تسلط داشته باشد، به تعبیری خوشبخت است. کسی که از این مبارزه اجباری کنار بکشد، به طور خودکار از بازی زندگی بیرون رانده میشود. برای این قانون زندگی، هرگز استثنایی وجود ندارد.




