عصیان خیام ناشی از چه بود؟

به گمان من در برنامه‌ی پرگار این هفته که درباره‌ی «عمر خیام» بود جای یک فیلسوف خالی بود. هر سه مهمان این برنامه کارشناس ادبیات بودند و بعضا حرف‌های عجیب و غریبی می‌زدند که آدم شاخ‌هایش نسبت به این همه حدس و گمان‌های واهی در می‌آ‌مد.
به طور مثال، احمد کریمی حکاک، که در ینگه دنیا به تدریس ادبیات فارسی مشغول است گفت که خیام یک خداباور بوده و پرسش‌های اساسی او درباره‌ی هستی و معنای زندگی، از سر «احساس نزدیکی» با خداوند بوده است!
در تمامی اشعار عمر خیام، پوچی، نیستی، اعتراض به زندگی، در مدح می و غنیمت شمردن لحظه موج می‌زند. این سخن آقای حکاک که اشعار پوچ‌انگارانه خیام را «از سر نزدیکی با خداوند» می‌داند، نسخه‌ی برابر با اصل استدلال‌های آخوندی و پای منبری است که نمونه‌اش را تنها می‌توان در هیئت‌ها و مساجد یافت.
اگر از من بی‌سواد بپرسید عصیان خیام ناشی از چه بود؟ پاسخش را در رباعیاتش خواهم یافت:

ای آنکه نتیجه‌ی چهار و هفتی
وز هفت و چهار دائم اندر تفتی
می خور که هزار بار بیش ات گفتم
باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی
———
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی نه از روی مجاز
یک چند در این بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم یک یک باز

مطالب مرتبط