حقیقت چیست؟
کتاب جالب «حقیقت چیست»، یکصد و یازده گزاره و تعریف از آنچه که «حقیقت» نامیده میشود، به قلم دکتر علیاکبر خانجانی گردآوری کرده است که خواندنش را برای آشنایی با تمام تعاریف موجود بشر در طول تاریخ از «حقیقت» توصیه میکنم.
واژهای که تمامی منازعات سیاسی، اجتماعی، خانوادگی، نابسامانیهای قومی در طول تاریخ، جنگها، خونریزیها و… بر مبنای آن شکل گرفته به دلیل آنکه هر شخص و گروهی، «حقیقت» را تنها از آن خود میپندارد.
بخشهایی از کتاب را انتخاب کردهام که به نظرم تعاریف جالبی از حقیقت است. بخشهایی که پر رنگ کردهام، تعاریفیست که بیشتر قبول دارم. هر چند که من نیز -بسان بیشمار انسان دیگر- از «حقانیت» پنداشتن طرز فکر خود، مستثنی نیستم!
کتاب را در سایت، بارگزاری کردم که میتوانید از اینجا دریافت کنید.
- فقط مذھب است که بی چون و چرا و تعارف بطور واضح و ساده در یک کلمه حقیقت را بیان کرده است: خدا.
- حقیقت بعنوان یک «روش» یا متدولوژی عبارت است از آن روشی از زیستن و روشی از ارتباط و روشی از تفکر و روشی از بیان که واقعیت را از حجاب دخل و تصرف بشری خارج نموده و عریان سازد.
- اعتقاد و تجربهای بر این باور است که حقیقتی یگانه و محض وجود ندارد مگر در وادی خیال و فلسفه یا استعاره، که ھمچون یک آرمان قلبی و درونی و کاملاً فردی که بروز و تحمیلش بر دیگران ھمواره فاجعه آفرین و ضد حقیقت بوده است و ھمواره بایستی راز درونی فرد باقی بماند و در تقیه محض باشد.
- از دیدگاه متریالیستها حقیقتی جز لذت در زندگی وجود ندارد.
- حقیقت این است که حقیقت وجود ندارد. اینهم حس و توصیف حقیقت در نزد بشر مدرن است. ولی حتی این اعتقاد به غایت ضد حقیقت ھم بر مبنای حقیقت استوار است و اساس حیات بشر مدرن را تشکیل می دھد: حقیقتی وجود ندارد، دال بر وجود حقیقتی است که موجود نیست ولی عدم موجودیتش نوعی وجود بشری را موجب گردیده است؛ موجودیت ضد حقیقت که مولد وجودی ضد حقیقی برای بشر است. و وجود ضد حقیقت همان وجود ضد انسانیت است؛ انسانیت ضد خودش. انسانیتی که بر علیه خودش عصیان کرده است.
- ھمۀ حقیقت ھا به حقیقت واحدی رجعت می کند و آن «تن» است و حقیقت تن. زیرا تن مبدأ و معاد ھر درد و لذتی است، مبدأ و معاد ھر شکست و پیروزی و مبدا و معاد ھر ادراکی. و لذا مبدأ و معاد ھر حقیقتی است. اگر انسان در تن نمیبود، چیزی تحت عنوان و حس و معنای حقیقت ھم پدید نمیآمد. حقیقت تن ھمان حقیقت وجود خاص انسان است زیرا انسان در تن و بواسطۀ تن است که به بطالت میرسد و محتاج حقیقت میگردد. حقیقتی که بتواند تن را نجات دھد و یا لااقل معنا کند.
- «حقیقت چه چیزی است» نھایتاً منجر به پول میشود و قدرت مادی. ولی «حقیقت چه چیزی نیست» از وادی استدلال سلبی و منطق کاھشی به فنا منجر میگردد که میتواند خدا ھم نامیده شود. ولی این جستجوی نوع دوم نتیجۀ تجربی-منطقی غایت جستجوی نوع اوّل است. انسان آنگاه که در «آنچه که ھست» حقیقتی نیافت روی میکند به «آنچه که نیست.» انسان آنگاه که از ھستی نومید شد به نیستی امیدوار میشود. امید به نیستی است که منشأ قدرت حقیقت جوئی خالصانه و معرفتی است.




