آزادی با پذیرش تصادفی بودن هستی؟
نمیدانم آلبر کامو، مرادش از «آزادی» چیست که معتقد است این واژهای که در تاریخ، خونها برایش ریخته شده، تنها زمانی نصیب انسان میشود که «تصادفی بودن هستی» را بپذیرد. شاید منظورش این بوده که پذیرش تصادفی بودن هستی، آدمی را به لیبرالیسم نزدیکتر میکند و احتمالا آرامش -البته آرامشی محدود و چارچوببندی شده- برایش به ارمغان میآورد. اما اینکه انسان با پذیرش تصادفی بودن هستی، «آزادی» را تجربه کند، چندان معقولانه به نظر نمیرسد. چرا که در این دنیا، نه آزادی دائمی وجود دارد، نه آرامش. نه انتخاب و اختیار مطلق و نه عدالت. پر واضح است که انسانها بسیار بسیار محدودند و چون چشم به همزدنی، بدون ذرهای دخالت در انتخاب خانواده، محیط، کشور و… و با خصوصیات ذاتی بستهبندی شدهی منحصر به خود، وارد این دنیا میشوند، در دل زمان همچون کسی که در دریا خودش را به تکه چوبی شکسته شده چسبانده، همهی عمر را بیقرار و بیتاب امروز و فردا میکنند، و در نهایت تمام میشوند که شوخی بیمزهای به نام «زندگی» را تجربه کرده باشند.




