تئوری داروین غلط است؟
چندیست که در برخی از تارنماهای انگلیسیزبان و به تازگی در گوگلپلاس، این عکس همخوان میشود و دوباره بحثهایی بین خداباوران و خدانباوران بر مبنای تئوری داروین، شکل گرفته است. به نظرم کسی که این پرسش را به این شکل طرح کرده، اصلا تئوری داروین و فرگشت را نفهمیده و با پایهای ترین مباحث زیست شناسی بیگانه بوده.
اگر موجود سمت چپ را از خانوادهی شامپانزهها به حساب آوریم و موجود سمت راست را یک انسان تکامل یافته، باید گفت که این دو، اجداد مشترکی دارند نه اینکه به هم تبدیل شده باشند. اگر طبیعت را مثل یک درخت فرض کنیم، میمون و انسان تقریبا در یک شاخه بزرگ هستند اما شاخکهایشان لزوما یکسان نیست. در طول زمان شاخهها و شاخکهای زیادی در این درخت بزرگ از بین میروند و یا بوجود میآیند.
اینکه چرا گونههایی در طبیعت منقرض شده و گونههایی همچون انسان به شکل فوقالعادهای تکامل یافته هم بسیار ساده است: هر کس ساختار وجودیش با قانون «بقا» نزدیکی بیشتری داشته باشد، میماند! در غیر این صورت در طبیعت نابود و منقرض میشود. انسانهای اولیه (همچون میمونها) حرف زدن بلد نبودند و همدیگر را میکشتند و میخوردند. (البته الانم که حرف زدن بلدند همدیگر را میکشند و میخورند منتها تحت ویندوزش!)
به هر حال میخواهم بگویم که انسان از زمانی که شروع کرد به فکر کردن، دوزاریاش افتاد و تفاوتش را با سایر موجودات در طبیعت فهمید. وگرنه انسان همان حیوان است و باید گفت که بعضی وقتها روی حیوانات را هم سفید کرده است! من این بحثها را پیگیری کردم، به نظرم تئوری داروین پایهای ترین تئوری خداناباوری به شمار میرود که طی قرنهای آینده میتواند پاسخ بسیاری از رازها و پرسشها هستی را بدهد.
ولی در کل باید گفت که هیچ کس نمیداند چه خبر است. آن کسی که ادعا میکند حقیقت نزد اوست، تنها دوست دارد که حقیقت را آن طوری که «میخواهد» ببیند.