دریای آرام
یک خواب دو ساعته ظهر، یک دوش و احساس تازگی، یک چای سبز، چند دست شطرنج، معدهی آرام که به راحتی غذاهایی که با وسواس میخورم را هضم کرده، جسم متعادل، و صدای آرام شجریان که میگوید:
به سکوت سرد زمان، به خــزان زرد زمان،
نه زمان را درد کسی، نه کسی را درد زمان
کشتی «وجود» در دریای زندگی در حال حرکت است. دریا، بعد از یک طوفان آرام شده. و ناخدایش کیفور است! دستش را بر روی پیشانیاش گذاشته و «مسیر» را نگاه میکند و به برنامههایش برای آینده میاندیشد…




