دسته: شخصی

Ne me quitte pas

Ne me quitte pas Il faut oublier Tout peut s’oublier Qui s’enfuit deja Oublier le temps Des malentendus Et le temps perdu A savoir comment Oublier ces heures Qui tuaient parfois A coups de...

ابر سواری

وسایلم را جمع و جور کرده‌ام که فردا صبح، عازم نیویورک شوم. هفته‌ی آینده، دو سه روز پس از بازگشت از نیویورک به لندن خواهم رفت. بعد از آن نیز احتمالا به مالزی، تایلند...

حمله غول بی‌شاخ و دم

یک روز خسته‌کننده تمام شده است. آرام‌بخشم را در اواخر ساعات کاری در دوز تقریبا بالایی می‌خورم که به محض رسیدن به خانه، بتوانم به سادگی بخوابم. احساس کرختی، خستگی و تشنگی آزارم می‌دهد....

هستی و نیستی

وقتی که هستی، هستی را می‌پذیری و از نیستی بی‌زاری. وقتی که نمی‌دانی هستی یا نیستی، یعنی هستی اما در حال خواب دیدن (یا رویا پردازی) هستی. وقتی که نیستی، دیگر نیستی. وقتی که...

آرام گریه کن، آرام نعره بزن…

آه سانفرانسیسکوی سورئال من آه پاریس بد نام شده آه فرانکفورت نفرینی میلانِ خسته، میلان تنها کلن کلافه بخند، بپاش، بشاش، بشّاش و انزلی که جا گذاشتمش … پ.ن: شعر از شاهین نجفی مربوط...

سورئال (١)

دستهایم را در زیر خاک، تا جایی که جا دارد به دو طرف دراز می‌کنم؛ استراحت ابدی شروع شده. بدنم آماده است تا به تمامی موجودات زیر خاک، تغذیه بدهد. چیزی نمی‌گذرد که تمامی...

سفر

در فرودگاه شارزدوگل نشسته‌ام و آماده سفر به پراگ هستم. دو روز دیگر باز می‌گردم و هفته آینده به نیویورک خواهم رفت. با احتساب سفر نیویورک، در یک ماه گذشته چهار سفر داشته‌ام. گمانم...

روزهای به ستوه آمده…

قرص‌های «فلوکستین»، شربت عزیزم، «لایروکسیدن» دوست‌داشتنی، و قرص‌های ۲۰ میلی‌گرمی «سروپلکس»م را می‌شمارم، و محاسبه می‌کنم تا چه زمانی می‌توانم بدون مراجعه به پزشک، آن‌ها را مصرف کنم؟ تفاوت این افسردگی، با افسردگی دو...

کافه Regalia

اینجا کافه Regalia است. جایی که حدود یک‌سال و نیم قبل، پاتوق هر شب من بود. کافه‌ای که با نور کم و شمع‌های روی میزش، برایم کافه‌ی متفاوتی شده بود. گوشه‌ی دنجی کنار رود...

یک تاریخ پر از آرزو

ای‌کسی که در پی آرزوهایت زیست می‌کنی… و معتقدی همه چیز «شدنی‌ست»… با تمام وجودم امیدوارم به آرزوهایت برسی. اما نگاهی به تاریخ بشریت نشان می‌دهد که سرتاسر آن، پر است از آرزوهای به...